بخش ۹۷

آن شنیدستی که در عهد عمر

 بود چنگی مطربی با کر و فر

 

داستان مطربی را که در عهد عمر بن خطاب( رض) زندگی میکرد شنیده ای همانی که از مهارت او شکوه خاصی بوجود می امد

 

*********************

بلبل از آواز او بی‌خود شدی

 یک طرب ز آواز خوبش صد شدی

 

از لذت اواز او پرندگان بیهوش میشدند و شادی را در نهاد ادمی صد برابر میکرد

 

*********************

مجلس و مجمع دمش آراستی

 وز نوای او قیامت خاستی

 

بزم ها از نفس گرم او زینت خاصی میافت و در واقع از نوای خوش او در بین مستمعین قیامتی به پا میشد

 

********************************

همچو اسرافیل کآوازش بفن

 مردگان را جان در آرد در بدن

 

چطور اواز اسرافیل در بدن اجساد مرده روح میبخشید نوای این مطرب اینگونه بود و در حقیقت جانهای افسرده و پریشان را نشاط میبخشید

مسایل السلوک

مبحث موسیقی در شرع مقدس وادی پیچیده ای است در خصوص موسیفی سکراور و غفلت زا تمامی مجتهدین دین اتفاق نظر دلرند. و قایل به حرمت ان هستتد

بعضی از اهل احتهاد هرنوع اهنگ‌را تحریم می نمایند حتی مولانا سربازی صدای زنگ ساعت دارای ریتم خاص باشد را جایز نمیداند

اما برخی دیگر بین موسیقی مباح و حرام قایل به تفکیک هستتد از ان جمله امام محمد غزالی اهنگی که غفلت زا نباشد را مباح میشمارد

در بین علمای فقه در استفاده از الات موسیقی نیز اختلاف دیدگاه هست

مثلا نواختن دف را خیلی ها جایز دانسته به استناد استقبال از حضرت رسول در هجرت به مدینه که دختران یثرب از ایشان اینگونه تکریم نمودند

در صحیح بخاری حدیثی است که سید عالم علیه السلام فرمودند

بین عروسی و عزا با نواختن دف فرق بگذارید

در استفاده الات موسیقی در محالس معنوی همچون بزم های عرفانی و خواندن تواشیح و سرودهای اسلامی نیز اختلاف نظر هست

فقیه عصر علامه سربازی در فتوای کوه ون اثبات ان را نزد محققین نمیبیند

خلاصه این موضوع بسیار وسیع و قابلیت تحلیل دلرد

 

**************************

سازد اسرافیل روزی ناله را

 جان دهد پوسیدهٔ صدساله را

 

روزی که اسرافیل ناله را ساز نماید و موسیقی الهی را بنوازد اجساد پوسیده صد ساله نیز حیات یابند

 

**********************************

انبیا را در درون هم نغمه‌هاست

 طالبان را زان حیات بی‌بهاست

 

اما برگزیدگان الهی در سیرت خویش نغمه های خوش الحان را دارند

تا در وادی طلب تشنگان معنا را جانی دیگر بخشند

مسایل السلوک

مولانا در این فصل جلیل به اعجاز باطن پاک و با صفای مقربان و محرمان میپردازد

نوای خوش اسمانی درونی مردان خدا را فقط تشنگان ان وادی دریابند

انان باران پنهانی عشق هستند لذا اهل استعداد و وجد و ذوق درک ان را دارند

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار خس

 

**********************************

نشنود آن نغمه‌ها را گوش حس

 کز ستمها گوش حس باشد نجس

 

حواس مادی انسان قابلیت شنیدن و فهم ان را ندارد زیرا ظلم های اوست که این استعداد فطری را از او سلب نموده است

مسایل السلوک

ادم بیچاره با معصیت روح و حواس باطنی خویش را که برای درک نغمه های پنهانی خلق شده اند را در ححاب غفلت اسیر نموده است

 

*******************************

نشنود نغمهٔ پری را آدمی

 کو بود ز اسرار پریان اعجمی

 

ادمی نسبت به صدای اجنه نااشنا است لذا نغمات انان را نمی شنود

 

***********************************

گر چه هم نغمه پری زین عالم است

نغمه دل .برتر از هر دو دم است

 

گر چه نیز نغمه اجنه مربوطه به این دنیا است ولی نغمه قلوب و باطنی از نغمات ادم و جن بسیار برتر است

 

******************************************

که پری و ادمی زندانی اند

هر دو در زندان این نادانی اند

 

زیرا هر دو یعنی انس و جن در زندان دنیا محبوسند و در حبس عدم درک و معرفت از عالم معنی هستند

 

*******************************

معشر الجن سورهٔ رحمان بخوان

 تستطیعوا تنفذوا را باز دان

 

معشرالجن از سوره رحمان را تلاوت نما که خداوند خطاب به این دو گروه فرمود اگر قدرت دارید از کرانه های اسمان خارج شوید

 

***************************

نغمه‌های اندرون اولیا

 اولا گوید که ای اجزای لا

 

نغمه های باطنی مردان خدا میگوید که از اجزای دنیا که فانی هستید

مسایل السلوک

خداوند در قران میفرماید

کل من علیها فان

همه چیز فانی است لذا ندای درونی مردان اسمانی که مختص عالم لاهوتی هستند  پس فانی نیستند

 

**************************

هین ز لای نفی سرها بر زنید

 این خیال و وهم یکسو افکنید

 

از دنیای فانی گریزان شوید زیرا تنها حق شایسته وصال است پس باید وهم را رها نمود

 

*************************

ای همه پوسیده در کون و فساد

 جان باقیتان نرویید و نزاد

 

ای انسانهای مندرس و کهنه شده در دنیا متاسفانه روح شما تعالی نیافت و موجب زایش دیگر ارواح نشد

مسایل السلوک

الودگی به ماده و تعلق به دنیا به هر مقدار شدت یابد به همان میزان موجب پوسیدگی ادمی گردد و نتیجتا او را به افسردگی و پریشانی سوق میدهد

در حالیکه این ظرفیت در ادمی هست تا رشد یابد و نه تنها جان وی در سیر معنایی به کمال برسد بلکه موجب رشد و تعالی دیگران گردد

 

*****************************

گر بگویم شمه‌ای زان نغمه‌ها

 جانها سر بر زنند از دخمه‌ها

 

اگر اجازه میداشتم و اسرار ان نغمات را بازگو مینمودم تمامی ارواحی ادمیزاد از دخمه جسم خارج میگشت

 

**********************************

گوش را نزدیک کن .کان دور نیست

لیک نقل ان به تو.دستور نیست

 

لذا گوش هوش خویش را قریب اهل دل و صاحب ان سخنان ربانی نما انان خیلی گم نیستند بلکه بسیار نزدیکند ولی فعلا که دوری بازگو نمودن ان به تو امر الهی نیست

مسایل السلوک

این مبحث در عرفان بسیار اهمیت دارد اهل دل به امر صاحب دل رازهای دل را به مستعد دل گویند

 

*****************************

هین که اسرافیل وقتند اولیا

 مرده را زیشان حیاتست و نما

 

مقربان الهی و مردان اسمانی مانند حضرت اسرافیل که با نوای ملکوتیش قیامت به پا نماید اولیا نیز قادرند ادم گرفتار در جسم را با نجوای اسرارامیز خویش بیدار کنند تخصص انان اگاهی بخشی به مردگان بظاهر زنده است

مسایل السلوک

مردان ملکوتی متناسب با مقام خویش صاحب تصرف بر مردگان زنده اند و گاها اینقدر صاحب قدرت شوند تا به اذن الله مردگان قبر را نیز بیدار نمایند

قران فرمود عیسی علیه السلام مردگان را زنده میکرد

( انی احی الموتی به اذن الله)

من مردگان را زنده میکنم به امر خدا در خصوص پیامبر ما نیز این معجزه در صحیح بخاری هست که ایشان روزی در محضر صحابه دو مرده بهشتی و جهنمی را زنده کردند

حضرت عبدالقادر گیلانی نیز در مناظره با کشیش مسیحی مرده هزاران ساله را به اذن الله بیدار نمودند

و این همه عنایت بسته به توجه و لطف حق و صاحب مقام و قرب بودن انان است

****************************************

جان هر یک مرده‌ای از گور تن

 بر جهد ز آوازشان اندر کفن

 

ارواح مرده در قبرهای جسمانی انسانها با شنیدن نغمه الهی اولیا جانی دوباره یابند و زنده گردند

******************************************

گوید این اواز.ز اوازها جداست

زنده کردن .کار اواز خداست

 

انانی که زنده نغمه مردان اسماتی هستند میگویند ان نغمات از جانب خداست زیرا رساندن به حیات معنوی کار هر کلامی نیست فقط صدای خدایی میتواند قلبهای مرده را نورانیت بخشد

الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور

والذین کفروا اولیاهم الطاغوت یخرحهم من النور الی الظلمات

 

********************************

ما بمردیم و بکلی کاستیم

 بانگ حق آمد همه بر خاستیم

 

زنده شدگان نغمات اولیا الله اعتراف میکنند ما نسبت به معنی مرده ای بیش نبودیم ندایی ملکوتی امد همه قیام کردیم

**************************************

بانگ حق.اندر حجاب و بی حجیب

ان دهد.کو داد مریم را زجیب

 

ندای الهی باواسطه و بی واسطه به انسان الهام میگردد

درست مانند دمیدن نفحه اسمانی روح القدس در جان سیدتنا مریم علیها السلام و ظهور انسانی کامل بنام عیسی علیه السلام

مسایل السلوک

الهام و وحی خدای مهربان بی واسطه چون وحی الهی بر انبیا و اولیا و با واسطه ابلاغ پیام بوسیله فرشتگان اسمانی منظور میباشد

 

******************************

ای فناتان نیست کرده زیر پوست

 باز گردید از عدم ز آواز دوست

 

ای پوسیدگان دنیا پرست رجوع نمایید از دنیای فانی بسوی حقیقت هستی و ان حقیقت در گفتار اولیاست

**************************************

مطلق ان اواز.خود از شه بود

گر چه از حلقوم عبدالله بود

 

ان ندایی که باعث فلاح و رستگاری میشود از جانب خدای مهربان است گر چه از حلقوم بندگان مقرب انبیا و اولیا خارج گردد

************************************

گفته او را من زبان و چشم تو

من حواس و من رضا و خشم تو

 

این حدیث قدسی است که خدای کریم فرمود اگر کسی قرب من را حاصل نماید من زبان و چشم او میشوم

از پیامبر فرمودند علامت قرب چیست فرمودند حقارت دنیا را باور کردن

لذا اگر ادمی قرب خواهد باید به کوچک بودن ماده باور نماید

 

******************************************

رو که بی یسمع و بی یبصر توی

 سر توی چه جای صاحب‌سر توی

 

خداوند به بنده عامل خویش میفرماید

برو که تو شنیدن و دیدن تو به اراده من است یعنی تو مظهر حق شده ای تو سر نیستی بلکه خود دیگر ذات رازی

*********************

چون شدی من کان لله از وله

من تو را باشم که کان الله له

 

روایتی است از حضرت رسول علیه السلام به این مضمون که هر که برای خدا باشد خدا نیز برای اوست

معنی بیت..

حال که توشدی برای من .من نیز برای تو هستم

 

*************************************

گه توی گویم ترا گاهی منم

 هر چه گویم آفتاب روشنم

 

گاهی تو را تو خطاب کنم و‌گاهی من  فرقی ندارد که تو‌منی یا من تو در هر صورت ذات من افتاب روشن است

مسایل السلوک

موجودیت ادمی دو بعدی است یا ربی است یا خلقی

از بعد وحدت وجه ربوبیتی دارد زیرا مظهر حق است ولی از بعد ماهیتی و تکثر وجه خلقی دارد

 

************************************

هر کجا تابم ز مشکات دمی

 حل شد آنجا مشکلات عالمی

 

هر انگاه که چراغ نفس قدسی من تجلی کند تمامی مشکلات عالم مرتفع گردد

************************************

ظلمتی را کافتاب برنداشت

از دم ما گردد ان ظلمت چو چاشت

 

تاریکی را که خورشید محو ننمود از نفس قدسی من مانند روز روشن گردید

 

********************************

ادمی را او به خویش اسما نمود

دیگران را.ز ادم اسما می گشود

 

خدای مهربان رازهای هستی و اسما را به نص صریح قران( و علم ادم الاسما کلها)

را به ادم علیه السلام اموخت و به نسل وی نیز از طریق او تعلیم داد

 

**********************************

خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو

 خواه از خم گیر می خواه از کدو

 

ای ادمی تو ازادی ان نور را از اولیا الله و مقربان بگیری و یا از خالق نو رب هستی بگیر

مثلا شراب را چه از خم بگیری یا از جام کدو مانند که نقش جام و پیاله را دارد

 

****************************************

کین کدو با خنب پیوستست سخت

 نی چو تو شاد آن کدوی نیکبخت

 

ای جام کدویی شکل با خم می عجین یافته است زیرا او شاد به دنیا نیست زیرا شادی پیاله کدویی مست خم است

 

***************************************

گفت طوبی من رآنی مصطفی

 والذی یبصر لمن وجهی رای

 

این بیت اشاره به روایتی است به این مضمون( طوبی لمن رانی و طوبی سبع مرات لمن رای من رانی)

خوشا به حال کسی که من را دیده است و هفت مرتبه خوش بحال کسی که کسی را ببیند که او من را دیده است

مسایل السلوک

در مشاهده کاملین منظور رویت حسی نیست بلکه دیدن با فهم عمیق معنایی مراد است

اگر مریدی قابلیت مشاهده حقیقت انسان کامل را داشته باشد مسلما او به رازهای خلقت اگاه خواهد شد و‌مراد دیدن ظاهری نیست

زیرا ابوجهل و ابولهب ....هر روز پیامبر را دیدند اما این مشاهده نه تنها سودمند نبود بلکه موجب گمراهی و جهل گردید

و اویس قرنی هرگز جمال ایشان را ندید اما با دیده باطنی هر لحظه از تقدس ایشان بهرمند گشت

 

******************************************

چون چراغی نور شمعی را کشید

 هر که دید آن را یقین آن شمع دید

 

مثلا هر گاه چراغی بوسیله نور شمعی روشن شد هر انکس چراغ را ببیند در واقع شمع را دیده است

***************************************

همچنین تا صد چراغ.ار نقل شد

دیدن اخر لقای اصل شد

 

پس اگر تا صد چراغ که بوسیله نور همان شمع اول روشن شده باشند دیده شود هیچ فرقی نیست زیرا نور از همان شمع گرفته شده است

مسایل السلوک

در شان پیغمبر علیه السلام اهل دلی چه خوش فرموده

و صل الله از ان نوری کزو شد نورها پیدا

زمین در تحت او ساکن فلک از عشق او شیدا

 

*******************************************

خواه از نور پسین بستان تو آن

 هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان

 

حال فرقی نمیکند تو نور را از چراغ اول بگیری یا اخر

**************************************

خواه بین نور .از چراغ اخرین

خواه بین نورش.ز شمع غابرین

 

لذا اگر خواستی این نورانیت را از چراغ اخر بگیر یا صاحبان نور گذشته

مسایل السلوک

در متطق الطیر عطار در منقبت سید عالم علیه السلام این مهم به تفصیل امده است

خدای متعال اولین خلقت هستی را نوری قرار داد که ان نور روشنایی وجود مقدس پیامبر بود

بهر خویش ان پاک جان را افرید

بهر او خلق جهان را افرید

 

وجود مقدس و فیاض حضرت احمد صل الله علیه و اله و صحبه و سلم سر چشمه انوار الهی است

از قول حضرت عمر هست که ادم نبی علیه السلام به تمسک ان نور از لغزش خوردن درخت ممنوعه بخشیده شد

 



تاريخ : یک شنبه 2 خرداد 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 14:50 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد